آفتابی به پهنای صورتم
یک فنجان قهوه
حیاط بزرگ و سبز واتیکان
و نسیمی که نوازش میکند گرمای صورتم را
پایم را بر روی پایه میز قلاب میکنم
فراموش میکنم که چقدر خسته اند این پاها
ته مزه تلخ قهوه را دوباره مرور میکنم
سرم را بر پشتی صندلی تکیه میدهم
چشمانم را میبندم
و یک آن در مییابم
که چقدر دلم برای خودم تنگ شده بود
1 comment:
so tender and sweet...
Post a Comment