skip to sidebar

Sunday, December 12, 2010

هوای تازه

زمانهایی هست که از جنس هیچ هست. نه از جنس غم است، نه از جنس شادی، نه امید نه یأس
نه پیچیده است و نه ساده.... در تعریف شده‌های من جایی‌ ندارد
اما از جنس هر چه باشد هوا جریان دارد در لابلای گذر هر ثانیه اش
جنس این هوای ناآشنا گهگاه زمزمه غالبی دارد از حس عمیق جاریش... چیزی مثل جنون
جنون رهایی از هر آنچه ریشه دوانیده در پوسته های وجودم
ریشه‌هایی‌ که من به آنها آب میدهم. هر روز و‌ هر روز، از روی عادت
ریشه هایی که می بندد هر دریچه ای را برای نفس کشیدنم در این هوا