دیشب خواب عجیبی دیدم
یک محفظه بزرگ چوبی پر آب بود که توش پر از لوح های مقوایی بود که مثل یه دفتر بزرگ بود. لوح های مقوایی خیلی سنگین شده بودن، نمی شد به هیج وجه از آب بیرون آوردشون.
یه صدا یا ضمیر ناخود آگاهم بهم گفت این لوح های سنگین تمام دلخوری هاییه که از آدما در طول زندگیت تا حالا داشتی و تو داری این بار سنگین رو با خودت همه جا می بری!
و من متعجب از اینکه یه لوح مقوایی می تونه چقدر سنگین باشه
یک محفظه بزرگ چوبی پر آب بود که توش پر از لوح های مقوایی بود که مثل یه دفتر بزرگ بود. لوح های مقوایی خیلی سنگین شده بودن، نمی شد به هیج وجه از آب بیرون آوردشون.
یه صدا یا ضمیر ناخود آگاهم بهم گفت این لوح های سنگین تمام دلخوری هاییه که از آدما در طول زندگیت تا حالا داشتی و تو داری این بار سنگین رو با خودت همه جا می بری!
و من متعجب از اینکه یه لوح مقوایی می تونه چقدر سنگین باشه
5 comments:
چقدر عجیب!!!!!!!!!
همممم به قول شقایق چه عجیب ...
burden of grudge...
روند تبدیل احساس دلخوری تا کینه در هر کسی، سیکل متفاوتی رو طی می کنه،
لزوما هر دلخوری به کینه و تنفر ختم نمیشه
پوووف... چه با مسمی خواب می بینی.. من اگه مثه تو خواب می دیدم عمرا دیگه دنبال فیلمو کتاب می رفتم
Post a Comment