خوب که فکر می کنم می بینم نمیتونم اینجا هر چیزی رو بنویسم شاید به خاطر امتناع از ابراز بعضی از حس های درونیم
به جورایی خیلی خصوصیه ،خیلی! فقط بین خودم و خودم....
جالبه اون موقع است که به عمق خلوتت پی می بری تو این خلوت جایی برای نگرانی نیست دنبال کلمه درست نمی گردی از اعتراف هیج چیز ابایی نداری همه چیز مهربونه، حتی سرزنش ها
خلاصه خلوت قشنگیه الان که خیلی دوستش دارم وهیچ کس و هیچ چیز دیگه ای نمی تونه اونو ازم بگیره
آخ که چقدر دلم یه خونه میخواد یه خونه گرم با مامان و بابا یه خونه با صدای بلند تلویزیون یه خونه حتی اگه مامانش غر بزنه یه خونه با یه آشپزخونه که یه غذای خوشمزه داره توش قل قل می کنه یه خونه با یه بابا که مدام داره کانال عوض می کنه یه خونه با سرو صدای کلی مهمون یه خونه که می شه بی خیال رو مبلش لم داد و فیلم تماشا کرد یه خونه با کلی کتاب نخونده یه خونه با یه عالمه بچه شیطون یه خونه با گل های شمعدونی